عاشق چگونه باشم؟راهی بدون نور است
وقتی که قلّه ی عشق، گویی عجیب دور است
تاوان دردهایم، لب بستن است هربار
بر لب رسیده جان از، صبری که بی غرور است!
گفتم به دل که برگرد! راهت از او جدا کن
اما دل رحیمم، انگار بی شعور است!!
سرخوش به عشق بودم، از درد بیکسی ها
نگذاشت خوش بمانم؛ دنیا چه چشم شور است!
هربار با خطائی، راه مرا ببستی
تا چند چشم بندم؛ این راه بی عبور است
تقدیر من سکوت است، وقتی شکست این دل
گر شعر هم نگویم؛ خود دفتری قطور است!
شب های تلخ تنها، ماندن رسیده از راه
گویی بساط بی عشق، بودن دوباره جور است!
به نام خدای عشق...
#الهام_حق_مراد_خان
برچسب : نویسنده : 3yashil52592 بازدید : 204