به نام خدای عشق...
خونه قدیمی مون پنجره هاش حصار نداشت
خونه قدیمی مون فصلی به جز بهار نداشت
مادرم صبح که می شد پنجره ها رو وا می کرد
با صدای مهربونش اسمم و صدا می کرد
روزا خورشید رو تن پنجره ها خط می کشید
دست غربت به ترانه های من نمی رسید
غروبا فواره ها میون حوض وا می شدن
اون بالا ستاره ها غرق تماشا می شدن
سَموَر مادر بزرگ یه گوشه قل و قل می کرد
بوته یاس پدر گوشه باغچه گل می کرد
یه نفر بود که برام قصه های تازه می گفت
یه نفر بود که شبا درددلام و می شنفت
حالا اون خونه کجاست گمشده تو خاطره ها
غیر آسمون و خورشید چی از اون مونده به جا
دست کی پنجره های بسته رو وا می کنه
خاطرات بچه گی مو اونجا پیدا می کنه
#نیلوفر_لاری_پور
برچسب : نویسنده : 3yashil52592 بازدید : 195