می گذارم سر به روی شانه ی تنهـایی امبه نام خدای عشق...
هر شب و هر روز خود در کوچه ی شیدایی ام
می زنم هر دم قدم در خاطـــرات عشق تو
تا که دل تنگــت نشم در وادی رسوایی ام
با تمام هســـتی ام گاهی صدایت می کنم
تا که دل آرام شود در سیـنــه ی غوغایی ام
بر دلم کن یک نظر من صد دعایت می کنم
با قنوت و بی قنوت با این دل ِ پروایی ام
بی تو حتئ یک نفس سنگین شده بر قلب من
همچو ماهی می شوم در این غم دریایی ام
من به خاک افتادم از آن لحظه که رفتی گلم
مثل گل در بوته مُردم غنچه ی یغمایی ام
قصه های هر شب من از لب تو خواندنی ست
عشق پنـــهانی چو شهرزاد بر دل لالایی ام
شهر دل خاموش ِ، خاموش است ولی از عشق تو
کرده ام دل را صبورت در شــب رویایی ام
در خیال عشق تــو هر شب شدم بارانی ات
تا سحر باریدم و باریدمت با این دل سودایی ام
عطر هجران تو پیچیـده چو گل بر سینه ام
شانه در احساس گنــدم زار تو هیهایی ام
#امید_آذر
برچسب : نویسنده : 3yashil52592 بازدید : 211