ای دور ترین دور ترین دورترین یاربه نام خدای عشق...
باید بنویسم غزلی از غم بسیار
در هر نفسی یاد تو اندوه بزرگیست
در اینه ها خیره شدم بعد تو هر بار
ما هر دو از اندیشه ی بسیار شکستیم
بگذار رها گردم از این خانه ی غمبار
با هرنفسم یاد از آواز تو امد
باید بنوازم اثری با نفس تار
نقاش شوم رنگ کنم ظلمت شب را
شاید بکشم پنجره ای در دل دیوار
باید که تن از چشمه ی مهتاب بشویم
تا بشکند این بغض غم الوده ی تبدار
من پلک نبستم ، که تو از راه بیایی
شاید بدهی باز مرا وعده ی دیدار
افسوس که طی شد همه دوران جوانی
ای قافله ی عمر کمی دست نگهدار
برچسب : نویسنده : 3yashil52592 بازدید : 213