یاران چرا به خانه ما سر نمی زنند
آخر چه شد که حلقه بدین در نمیزننددایم پرنده اند به هر بام و بر دلی
دیگر به بام خانه ما سر نمی زنندپنداشتند همچو درختی تکیده ام
سنگی از آن به شاخه بی بر نمی زنندچرخد نظام کار به دوران به سیم و زر
دستی به کار مضطر بی زر نمی زنندیا رب چه شد گروه طبیبان شهر ما
سر بر من فتاده به بستر نمی زنندیاران چرا که لاله غداران روزگار
تیر نگه به قلب مکدر نمی زننددستی برم به زلف سمن ساکه عاشقان
چنگی چو من به زلف معنبر نمی زنندبر مدعی بگو که ستیزد ز روبرو
مردان زپشت حربه و خنجر نمی زنندبا من مجنگ جان برادر که عاقلان
اندوده پیش مهر منور نمی زنندمن رندم و قلندر و مفلس در این دیار
دزدان راه ره به قلندر نمی زنندجور و ستم گرفته سراسر جهان ما
یا رب چه شد که حد به ستمگر نمی زنندمردم دریغ مرده پرستند شهریار
کاندر حیات سر به هنرور نمی زننداستاد شهریار
برچسب : نویسنده : 3yashil52592 بازدید : 222